معنی پول ویتنام

لغت نامه دهخدا

ویتنام

ویتنام. [ی ِ] (اِخ) کشوری که از ترکیب سه ایالت قدیمی آنام، تونکن و کشنشین به وجود آمده و در مشرق شبه جزیره ٔ هندوچین قرار دارد. وسعت آن 325000 کیلومتر مربع و سکنه ٔ آن 30میلیون نفر است. بیشتر اهالی آن دارای مذهب تائویی و بودایی هستند، در حدود 2میلیون نفر نیز مسیحی کاتولیک دارد. فرانسویان ابتدا در سال 1858 م. در زمان ناپلئون سوم کشنشین را گرفتند و آنجا را مستعمره ٔ خود قرار دادند، و در 1874 آنام و در 1892 تونکن را تحت القیمومه ٔ خویش ساختند. در ابتدای جنگ جهانی دوم در سال 1940 ژاپنی ها این کشور را اشغال کردند و آن را پایگاه حمله به مالایا قرار دادند. گروههای مقاومت در آنام و تونکن تشکیل گردید و در اوت 1945 دولت جمهوری ویتنام اعلام شد، و در نتیجه بائودایی پادشاه آنام از سلطنت خلع، و دولتی متشکل از ملیّون و احزاب کمونیست و ضدژاپنی که مهمترین آنها ویت مین بود تشکیل گردید. فرانسویان بااین دولت که رهبر آن هوشی مین بود برای تشکیل فدراسیون مرکب از لائوس، کامبوج و ویتنام وارد مذاکره شدند اما پیشنهاد آنها به علت آنکه کشنشین را در این فدراسیون قرار داده بودند با شکست مواجه شد. در نتیجه در سال 1956 ارتش ویت مین هانوئی را مورد حمله قرار داد. پیروزی های ویت مین فرانسویان را بر آن داشت که با ملیّون از در آشتی درآیند. در سال 1949 کشنشین به ویتنام الحاق شد، و بائودایی به ریاست این مملکت منصوب شد، و اتحادیه ای از سه ایالت شبه جزیره ٔ هندوچین تشکیل گردید که به ایالت کامبوج، لائوس و ویتنام تا حدی خودمختاری میداد. شکست فرانسویان در دین بین فو در 1954 جنگ را به پایان آورد و در نتیجه ویتنام موقتاً در طول مدار 17 درجه به دوبخش تقسیم شد: ویتنام شمالی و ویتنام جنوبی، اما مقرر شد که در ژوئیه ٔ 1956 طی یک رأی گیری عمومی دارای حکومت واحدی شود، اما این رأی گیری هرگز به وجود نیامد و دو قسمت مجزاشده ٔ ویتنام همچنان جدا ماندند.


ویتنام شمالی

ویتنام شمالی. [ی ِ م ِ ش َ/ ش ِ / ش ُ] (اِخ) قسمتی از کشور ویتنام که در شمال مدار 17 درجه قرار دارد و اینک نام رسمی آن کشور جمهوری دموکراتیک ویتنام است. پایتخت آن هانوئی و سکنه ٔ آن 17800000 نفر میباشد. (از فرهنگ فارسی معین).


ویتنام جنوبی

ویتنام جنوبی. [ی ِ م ِ ج َ / ج ُ] (اِخ) قسمتی از ویتنام که در جنوب مدار 17 درجه قرار دارد و پایتخت آن سایگون می باشد و سکنه ٔ آن 16067136 نفر است. دولت سایگون را ایالات متحده ٔ آمریکا و انگلستان به عنوان دولت قانونی ویتنام شناخته اند.


پول

پول. (اِخ) پاولوس. پاولو. رجوع به این دو کلمه در قاموس الاعلام ترکی شود.

پول. (اِ) از پهلوی پوهل. پُل. قنطره. جسر. و به این معنی درزبانهای ایرانی بسیار کهنسال است. طاق و سقف گونه ای که بر رودی یا نهر و مادی بر عرض آن بندند گذشتن مردم و چارپایان را. کرپی (در تداول مردم قزوین و ظاهراً ترکی باشد): و پولی ساختند و خلایق و چهارپایان بدان میگذشتند. (ترجمه ٔ بلعمی تاریخ طبری).
خردمند گوید که هست این جهان
یکی پول بر راه و ما همرهان.
ابوشکور بلخی.
یکی پول دیگر بباید زدن
شدن را یکی یک بباز آمدن.
فردوسی.
ترا هست محشر رسول حجاز
دهنده بپول چنیور جواز.
عنصری.
و آن پول سدیور ز همه باز عجبتر
کز هیکل او کوه شود ساحت بیدا.
عنصری.
بگذرد زود بیکساعت ازپول صراط
بجهد باز بیک جستن از کوه خراز.
منوچهری.
بروزت شیر همراه و بشب غول
نه آبت را گذر نه رود را پول.
(ویس و رامین چ کلکته ص 121).
بدانی که انگیزش است و شمار
همیدون بپول خنیور گذار.
اسدی.
بپول خنیور که چون تیغ تیز
گذار است و هم نامه و رستخیز.
اسدی.
چو پولی است زی آن جهان این جهان
بر او عبره ما را و ما کاروان.
اسدی.
چو پولی است این مرگ کانجام کار
برین پول دارند یکسر گذار.
اسدی.
و در زیر پول تکان بگذرد (رود طاب) و ریشهر را آب دهد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ اروپا ص 150). و پولی بر آن رود است یک نیمه شهر که ازین جانب رود است بر کوه نهاده ست. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 139). و از آثار او [شاپور] در عمارت جهان آن است که این شهرها و بندها و پولها که یاد کرده آید او بنا کرده است. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 72). و رودی عظیم که آن را نهر طاب گویند و منبع آن از حدود سمیرم است آنجا میگذرد زیر پول تکان. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 148). و عمارت راههاء مسلمانان و پولها و مانند این خیرات بسیار کرد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 95). تا برسیدند بپولی از سنگ و قلعی ساخته. (مجمل التواریخ والقصص). پول نهروان... بعراق، ابن وهرز بن به آفرید کرده است. (فارسنامه ص 96).
آمدباران غم پول سلامت ببرد
بر سر یک مشت خاک تا کی باران او.
خاقانی.
راند بسی رود خون از پی حقمان و خصم
زیر پل سکه شد پول بسر درشکست.
خاقانی.
و مساجد و رباطها و پولها و آبگیرهای راه حجاز. (راحه الصدور راوندی).
تمنای شه آنگه آید بدست
که در روی دریاتوان پول بست.
نظامی.
برین سرسری پول ناپایدار
چگونه توان کرد پای استوار.
نظامی.
به آمل آمد جمله پولها و گذرها خراب فرمود. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار). چون به پول سرخ مراغه رسیدند. (تاریخ غازان خان ص 149).
ازسر جیحون نتوان بازجست
عبره توان کرد ولیکن بپول.
نزاری.
- پول صراط. پل صراط. پل چینوت،پلی باریکتر از موی و برنده تراز شمشیر که فاصله ٔ میان دوزخ و بهشت است و سعید و شقی را از آن بباید گذشتن و آن را پول محشر نیز گویند:
از عدل دید خواهی هم راستی و هم خم
در ساق عرش ایزد در طاق پول محشر.
خاقانی.
صبر چون پول صراط آن سو بهشت
هست با هر خوب یک لالای زشت.
مولوی.
- امثال:
اگر خود پولی از سنگ کبود است
چو بی آبست پل ز آنسوی رود است.
نظامی.
پول آن سر رود بسته بودن، از سلامت و نجات دور بودن و دسترسی نداشتن:
میان موج بلا غرقه ای، خلاص مجوی
که هست پول سلامت از آن کران بسته.
رفیع الدین لنبانی.
پول بر دریا بستن، امری محال و ممتنع خواستن:
تمنای شه آنگه آید بدست
که بر روی دریا توان پول بست.
نظامی.
رجوع به صراط و رجوع به چینوت شود.

فرهنگ عمید

پول

قطعۀ فلز از طلا یا نقره یا مس یا فلزات دیگر که از طرف دولت سکه زده شود،
اسکناسی که توسط دولت یا بانک ناشر اسکناس چاپ و منتشر شود،
* پول خُرد: پول فلزی کم‌ارزش، سکه،
* پول زرد (طلا): [مجاز] سکۀ طلا،
* پول ‌سفید: [مقابلِ پول سیاه] [مجاز] پولی که از نقره سکه زده باشند،
* پول سیاه: [مجاز]
پول فلزی بسیار کم‌ارزش، پشیز،
پول خردی که سابقاً از مس سکه می‌زدند، سکۀ مسی،

پُل: یکی پول دیگر بباید زدن / شدن را یکی راه بازآمدن (فردوسی: ۶/۲۹۲)، تمنای شه آنگه آید به‌دست / که بر روی دریا توان پول بست (نظامی۵: ۸۳۲)،

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

پول ویتنام

545

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری